Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-05-07@21:06:30 GMT

پادشاهی‌های قدیمی‌تر پاسخگوتر بودند؟

تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۳۲۴۳۹۷

پادشاهی‌های قدیمی‌تر پاسخگوتر بودند؟

فرارو- پریا ساتیا، استاد تاریخ بین الملل در دانشگاه استفنورد و نویسنده برنده جایزه برای نگارش کتاب‌های "جاسوسان در عربستان: جنگ بزرگ و بنیاد‌های فرهنگی امپراتوری پنهان بریتانیا در خاورمیانه" (۲۰۰۸ میلادی) و "امپراتوری اسلحه‌ها: ساخت خشونت‌آمیز انقلاب صنعتی" (۲۰۱۸ میلادی) بوده است. سومین کتاب پروفسور ساتیا تحت عنوان "هیولای زمان: تاریخ چگونه تاریخ می‌سازد" بر نقش تخیل تاریخی مدرن در تاریخ امپراتوری بریتانیا تمرکز می‌کند در حالی که دیدگاه‌های اخلاقی جایگزین را که توسط متفکران ضد استعماری پذیرفته شده مورد بازیابی قرار می‌دهد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به گزارش فرارو به نقل از فارین پالسی، برای آمریکایی‌هایی که در سال ۱۷۷۵ علیه "جورج سوم" پادشاه بریتانیا شورش کردند سلطنت نام دیگر استبداد بود و بنابر تعریف ناسازگار با دموکراسی محسوب می‌شد. این دیدگاه در مورد بریتانیا در طول قرون بعدی نرم شد، زیرا بسیاری از آمریکایی‌ها از "ماموریت تمدن‌ساز" امپراتوری بریتانیا در مناطقی که تحت استبداد "شرق" رنج می‌بردند الهام گرفتند.

به ویژه در طول جنگ سرد آنان بریتانیا را به عنوان یک شریک در رقابت علیه استبداد شوروی می‌دیدند این پیوند شراکت ایالات متحده و بریتانیا را در جنگ بعدی علیه تروریسم از جمله حمله به عراق به نام گسترش دموکراسی حفظ کرد.

با این وجود، علیرغم آن که خاندان سلطنتی پیش‌تر به مثابه زیورآلاتی خوش خیم قلمداد می‌شدند مرگ ملکه الیزابت دوم در سال گذشته گفتگوی جهانی تازه‌ای را درباره نقش آنان مطرح نمود. در مستعمرات سابق مانند جامائیکا جایی که پادشاه بریتانیا همچنان رئیس دولت است احساسات جمهوریخواهی قوت گرفته است. مورخان نقش سلطنت را در برده داری و امپریالیسم و خاستگاه ثروت و جواهرات موروثی آن برجسته ساخته اند.

افشاگری در مورد رفتار نژادپرستانه سلطنت با مگان دوشس ساسکس معادله قدیمی سلطنت با استبداد را تقویت کرده است. "رکسان گی" نویسنده امریکایی در ستون "نیویورک تایمز" درباره مستندی پخش شده از نتفلیکس در مورد ساسکس نوشت: "سلطنت‌ها تقریبا هرگز خیرخواه نیستند حتی اگر قدرت سیاسی نداشته باشند. سلطنت‌ها اغلب با نوعی خشونت حمایت می‌شوند". برای آمریکایی‌ها سلطنت یا تزئینی است یا خودکامه، اما هرگز دموکراتیک نیست.

با این وجود، آمریکایی‌ها نیز نگران واقعیت دموکراسی در جمهوری خود هستند. آنان می‌پرسند آیا قدرت انتخاب حاکمان تضمین کننده دموکراسی است؟ و آیا جمهوری‌های دموکراتیکی که انتخابات منظم برگزار می‌کنند حتی با برافراشتن پرچم آزادی می‌توانند عمیقا قهری شوند؟ همان طور که به نظر می‌رسد تمرکز محدود آمریکایی‌ها بر رای دادن آنان را نسبت به سایر اشکال بیان دموکراتیک قوی‌تر که حتی در برخی از پادشاهی در گذشته اعمال می‌شود کور کرده است. در پس افسانه‌های مربوط به استبداد خارجی پادشاهی‌های گمشده‌ای وجود دارند که در آن پادشاهان اغلب به طور فعال در برابر جمعیت تحت حکمرانی شان پاسخگو بودند.

بریتانیایی‌ها مانند آمریکایی‌ها دوست دارند باور کنند که قرن‌ها پیش رویه‌های دموکراتیک ایده آل را ابداع کرده‌اند و آن را به گروه‌هایی مانند زنان و غیر سفیدپوستان تعمیم دادند. حکومت آنان سلطنتی بود که برای توجه به خواست مردم تکامل یافت، اما در واقع، رویه‌هایی که آنان بر آن مستقر شدند به طور معمول اراده مردم را به حاشیه برده است.

انقلاب شکوهمند ۱۶۸۸ تا ۱۶۸۹ بریتانیا را به یک سلطنت مشروطه تبدیل کرد که در آن قدرت عالی قانونگذاری با پارلمان مستقر بود. پارلمان اقتدار پادشاهی را محدود کرده بود، اما نه به نام دموکراسی. هم چنین، پارلمان حقوق مشترک بریتانیایی‌های معمولی را غصب کرد، زیرا اشراف زادگانی که پارلمان را کنترل می‌کردند از آن برای تصویب هزاران "قانون محصور کردن" استفاده کردند و زمین‌های مشترک را به اموال تحت مالکیت خصوصی خود تبدیل کردند. حق رای برای نمایندگی پارلمان خود اساسا مبتنی بر مالکیت اموال بود.

در طول قرن بعد جنبش‌های مردمی علیه این انحصار قدرت دولتی ظهور کردند کسانی که حقوق مشترک خود را از دست داده بودند و حق رای نداشتند به شیوه‌های خارج از پارلمان برای ابراز اراده سیاسی خود متوسل شدند: طومارنویسی که توسط چاپخانه داران رادیکال امکان پذیر شده بود، اما هم چنین راهپیمایی‌ها و جلسات توده‌ای در یک کلام سیاست توده‌ای.

سرانجام با قانون اصلاحات در سال ۱۸۳۲ میلادی محدودیت‌های مالکیت اموال تغییر کرد تا به برخی از بریتانیایی‌های طبقه متوسط اجازه رای دادن بدهد. هر چند این اصلاحات محدود بود اولین تحول آن حق رای بود. در این روند بریتانیا به یک سلطنت مشروطه دموکراتیک تبدیل شد. جنبش‌های حق رای زنان نیز ظهور کردند. در همین حال، سلطنت کارکرد فرهنگی مهمی پیدا کرد و از دهه ۱۸۷۰ به بعد به طور فزاینده‌ای مورد احترام و محبوبیت بریتانیایی‌ها قرار گرفت.

اگر نظام‌های سلطنتی و جمهوری‌های مشروطه مدرن می‌توانند از بررسی عقاید دموکراتیک طفره بروند پادشاهی‌های قدیمی‌تر گاهی در برابر آن پاسخگوتر بودند. در واقع، سیاست توده‌ای که اغلب وسیله‌ای قدرتمند برای بیان دموکراتیک است به پویایی متقابل بین حاکمان و افراد تحت حکمرانی وابسته است که هسته اصلی سیاست‌های سلطنتی گذشته بوده است.

در بسیاری از پادشاهی‌های هند در دوران پیش از استعمار نخبگان سیاسی علاقمند به انجام اقدامات خیریه بودند که موقعیت آنان را تقویت می‌کرد. پرداخت‌های درآمد سهمی از درآمد بود و نه با نرخ‌های ثابت. این پدرسالاری نه از روی خیرخواهی سلطنتی بلکه در پاسخ به خواسته‌های مردم عادی پدید آمد و رضایت آنان از رژیم باید تضمین می‌شد. پادشاهی سیک محصول اتحاد‌های زناشویی بین قبایل بود و بنابراین به احساس سرنوشت مشترک وابسته بود.

علیرغم این فرهنگ سیاسی پویا و نسبتا کارآمد بریتانیایی‌ها شبه قاره هند را گرفتار در به اصطلاح "استبداد شرقی" می‌دیدند شکلی از حکومت عقب مانده که نیاز به ریشه کن شدن توسط اروپایی‌ها داشت که حکومت لیبرال دموکراسی غربی را در خود دارد در همین حال تعهد بریتانیا به اقتصاد سیاسی لیبرال روابط متقابلی را که حکومت هند را پایدار ساخته بود ویران کرد. در بسیاری از موارد این دگرگونی‌ها در حالی رخ داد که نخبگان هندی به طور اسمی در قدرت باقی ماندند.

با این وجود، حتی پادشاهی‌هایی که در برابر تهدید تجاوز از سوی بریتانیا مقاومت کردند شاهد تغییرات عمده‌ای بودند که در نهایت سرنوشت آنان را رقم زد. برای مثال، نفوذ هنجار‌های مردسالارانه بریتانیا در پادشاهی سیک‌ها باعث زیر سوال رفتن مشارکت زنان در حکومت سیک‌ها شد. اگرچه سلطنت هند زنده ماند، اما این ترتیبات استعماری مردم عادی را ناتوان ساخت. با حمایت بریتانیایی‌ها پادشاهان دیگر مجبور نبودند به خواسته‌های رعایای خود توجه کنند و سلطنت هند به سبک اقتدارگرایانه تازه‌ای دست یافت.

در همین حال، مقام‌های بریتانیایی به تبلیغ این ایده ادامه دادند که شاهزاده‌های حاکم بر هند فاسد و مستبد هستند تا از آن طریق مداخلات مستمر در قلمرو خود را توجیه کنند کلیشه‌ای که امروزه درک تاریخی از آنان را آزار می‌دهد.

در جنوب شرقی اسیا، خاورمیانه و آفریقا انگلیسی‌ها به همین ترتیب با سران، شاهزادگان و پاشا‌ها علیه عناصر ضد استعمار شریک شدند. قطعنامه‌های کنگره پان آفریقایی ۱۹۴۵ در منچستر در انگلستان که به دنبال پایان دادن به حاکمیت استعماری بود این موضوع را بیان می‌کرد: "ماهیت دموکراتیک نهاد‌های بومی با سیستم‌های حکومتی خودکامه جایگزین شده است".

تعمیم دادن این مورد درباره دولت‌های ماقبل استعمار دشوار است، زیرا تاریخچه آنان ریشه محلی دارد و در جنوب آسیا جنبش گاندی به دنبال بازیابی فرهنگ دموکراتیک ماقبل استعماری پانچایات یا شورا‌های روستا بود. "آمارتیا سن" اقتصاددان و فیلسوف دهه‌ها پیش تشخیص داد که عملکرد دموکراتیک محدود به انتخابات نیست که توسط غرب ابداع شده است. در واقع، مشغله بسیار محدود به انتخابات باعث شده که بسیاری از جوامع به ویژه جوامع غربی اشکال مشورت عمومی و اقدام جمعی را که برای امنیت در برابر ظلم ضروری است بی ارزش سازند.

هدف من از جلب توجه به واکنش احتمالی سلطنت‌ها به اراده دموکراتیک تشویق چرخش به سوی سلطنت نیست بلکه جلوگیری از پذیرش معادله بسیار آسان و ساده انگارانه جمهوری دارای رای با دموکراسی است معادله‌ای که آمریکایی‌ها از طریق نفوذ تفکر استعماری بریتانیا به آن رسیدند.


ایده بریتانیایی استبداد شرقی افسانه‌ای خودخواهانه بود که باعث ایجاد سوء تفاهم در مورد سلطنت‌های پیش از استعمار و فراموشی فرهنگ‌های حقوق مشترک و کنش جمعی در جوامع غربی شد. گی درست می‌گوید که سلطنت‌ها با خشونت حمایت می‌شوند، اما بسیاری از جمهوری‌ها نیز همین گونه هستند به ویژه آنانی که برنامه‌های امپریالیستی برای ریشه کن کردن "استبداد" در نقاط دیگر جهان را در سر می‌پرورانند. دموکراسی نقطه پایان یک روند تکامل سیاسی از یک وضعیت اولیه هرج و مرج یا استبداد نیست. دموکراسی مبارزه جمعی مستمر برای رهایی در هر نوع سیاست است. یکی از روزنامه نگاران انگلیسی پس از راهپیمایی گسترده ۲۰۱۹ میلادی علیه برگزیت در گاردین نوشته بود: "دموکراسی یک کشور مستقر نیست بلکه بیانگر تغییر اراده جمعی است". این همان فرهنگی است که در میان کشاورزان هندی که احتمالا بزرگترین اعتراض تاریخ در فاصله سال‌های ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ میلادی سازماندهی کردند پرورش یافت.

هدف زندگی انسان خود فرمانروایی است هر یک از ما برای خود پادشاه هستیم. این یک ایده‌آل فرهنگی است که حتی برای آمریکایی‌هایی که علیرغم وفاداری شان به یک جمهوری داستان‌ها درباره ملکه‌ها و شاهزاده‌های افسانه‌ای را به‌عنوان وسیله‌ای برای ایجاد ایده آل‌های اخلاقی می‌پذیرند طنین‌انداز می‌شود. این آزادی خواهی رادیکال است که طبقات کارگر انگلیسی قرن هجدهم را به حرکت درآورد.

منبع: فرارو

کلیدواژه: دموکراسی بریتانیایی ها آمریکایی ها سلطنت ها حق رای

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۳۲۴۳۹۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

درس‌های خانم دیپلمات؛ هیچ‌تضمینی وجود ندارد!

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: کاترین مارگارت اشتون سیاستمدار انگلیسی، از سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۴ نماینده عالی اتحادیه اروپا در سیاست خارجی و امور امنیتی بود و به همین‌دلیل در روزهایی که مذاکرات هسته‌ای ایران با 1+5 در جریان بود، نامش در اخبار ایران و جهان بسامد زیادی داشت. اما اشتون به‌جز این‌مذاکرات در مذاکرات دیگری که مربوط به سرنوشت و آینده کشورهای مختلف می‌شدند، حضور داشته و خاطرات مربوط به این‌مذاکرات را در کتابی که سال ۲۰۲۳ منتشر شد، روایت کرده است.

این‌کتاب با عنوان اصلی «And Then What? Inside Stories of 21st Century Diplomacy» (و بعدش چه؟ خاطرات پشت‌پرده مذاکرات دیپلماسی قرن بیست و یکم) منتشر شد که ثبت و ضبط خاطرات مندرج در آن توسط پیتر کلنر همسر اشتون انجام شده است. ترجمه فارسی این‌کتاب آبان‌ماه ۱۴۰۲ با بازگردانی پروین قائمی و عنوان «خاطرات خانم اشتون»، توسط انتشارات ایران به بازار نشر عرضه شد و در مطلبی که در ادامه می‌آید، نگاهی به نکات و موضوعات مهم این‌کتاب داریم.

راوی کتاب پیش‌رو هرچه باشد و نباشد، یک‌دیپلمات انگلیسی است؛ از آن‌گونه سیاستمداران و چهره‌هایی که هرچه‌قدر هم مهربانی و خوش‌قلبی نشان دهند، در نهایت قابل اعتماد نیستند. این‌موضوع را می‌توان به‌عنوان یکی از درس‌های غیرمستقیم این‌کتاب دریافت. خود اشتون نیز مشاهدات و تجربیاتی داشته که آن‌ها را مثل درس برای مخاطبش تشریح می‌کند. البته متن کتاب «خاطرات خانم اشتون» صفحات و سطور بسیار خسته‌کننده و غیرجذابی دارد و مخاطب باید این‌درس‌ها را از بین بسیاری از مطالب غیرضروری و بدون جذابیت استخراج کند.

در ادامه مشروح مقاله بررسی کتاب خاطرات کاترین اشتون را می‌خوانیم؛

* درس‌های خانم دیپلمات؛ هیچی به هیچی!

کاترین اشتون در جایی از کتاب خاطراتش می‌گوید دیپلماسی هرچند دست‌کم گرفته شده و ارزشش شناخته نشده، سلاح نهایی زرادخانه روابط بین‌الملل است. اما جالب است که در فرازهای مختلف همین‌کتاب می‌گوید هیچ‌راه مشخص و معینی برای موفقیت یک‌دیپلمات وجود ندارد و غالبا هیچ راه‌حل کاملی وجود ندارد.

راوی کتاب «خاطرات خانم اشتون» حرفی دارد که حالت ساده‌اش این است که دیپلماسی با وجود این‌همه سروصدا و ظاهر موقرش، در نهایت هیچ‌تضمین و تکیه‌گاهی نیست. او می‌گوید دیپلماسی نقطه پایان مشخصی ندارد و حتی زمانی هم که توافقی حاصل می‌شود، نیروهای بیرونی، تغییرات سیاسی یا صرفا رویدادها می‌توانند آن را از مسیر خارج کنند. به همین‌دلیل دیپلماسی، نیازمند هوش و تربیت است. واپس‌نگری و نگاه به رویدادها پس از وقوع، هرگز نباید منحصر به محاسبات و فرضیات باشد و در نهایت هدف دیپلماسی این است که آدم‌ها را دور هم جمع کنید و آنها را تا زمانی که به نتیجه برسید، در اتاقی نگه دارید! او در جای دیگری از کتابش می‌گوید هرچه تلاش بیشتری برای گردآوردن افراد انجام شود، شانس بیشتری برای حل مشکل وجود دارد. البته گفتن این‌حرف، آسان است، اما انجام آن در عمل بسیار دشوار است.

این‌دیپلمات انگلیسی درباره توافق‌ها نظر جالبی دارد که مکمل همان‌نگاهی است که هیچ‌تضمینی وجود ندارد. او می‌گوید در بهترین حالت، توافق‌ها سازش‌های قابل اجرایی هستند که می‌توان با آن‌ها زندگی کرد، اما به ندرت می‌توان آنها را دوست داشت و در طول زمان هم باید آن‌ها را دائما تقویت کرداشتون در سطور پایانی خاطراتش دوباره می‌گوید «هیچ تضمینی وجود ندارد.» و درباره میزان تاثیرگذاری همه کارهایی که در مذاکرات مختلف در مصر، لیبی، یوگسلاوی، ایران و ... انجام داده می‌گوید «یک دهه از دوره پوشش داده‌شده در این‌کتاب می‌گذرد و هیچ‌یک از چالش‌هایی که در اینجا نوشته‌ام به‌طور دائم‌حل نشده‌اند.» این‌دیپلمات انگلیسی درباره توافق‌ها نظر جالبی دارد که مکمل همان‌نگاهی است که هیچ‌تضمینی وجود ندارد. او می‌گوید در بهترین حالت، توافق‌ها سازش‌های قابل اجرایی هستند که می‌توان با آن‌ها زندگی کرد، اما به ندرت می‌توان آنها را دوست داشت و در طول زمان هم باید آن‌ها را دائما تقویت کرد. او در عین‌حال سعی می‌کند از ابتدا، نگاه مثبت و روبه‌جلو هم داشته باشد و می‌گوید: «همواره بین پذیرش و اجرا فاصله زیاد و کار دشوار بوده است. اما روابط «رسمی» از عمق، دوام و ثبات پشتیبانی می‌کنند و این‌امکان را فراهم می‌آورند که خط مشی‌ها در طول زمان پیشرفت کنند و توسعه یابند.» (صفحه ۲۷) همین‌تلاش برای داشتن نگاه مثبت را می‌توان فراز دیگری از کتاب در صفحه ۲۵ هم مشاهده کرد؛ جایی که صحبت از یک‌افشاگری و به‌اصطلاح یک‌گاف است: «یک‌بار که تماس تلفنی ویکتوریا نولند، دستیار وزیر امور خارجه ایالات متحده شنود و به طرز شرم‌آوری فاش شد، او از اینکه ما در حمایت از اوکراین سرعت عمل کافی به خرج نداده بودیم، ناامید شده و گفت: "تف به اتحادیه اورپا!" اما چنین اتفاقاتی منعکس‌کننده غرغر اعضای ناراضی یک‌خانواده بود و به معنی گسستگی روابط نبود. او سریع عذرخواهی کرد و اتحادیه اروپا هم به‌سرعت موضوع را نادیده گرفت.» (صفحه ۲۵)

افراد حقیر ازجمله گروه‌ها و افرادی هستند که کاترین اشتون به گفته خود از اعمال و رفتار آن‌ها درس گرفته است. او می‌گوید از اعمال افراد حقیری که دنبال ایجاد هرج و مرج و ویرانی هستند و زندگی دیگران را به‌خاطر خواسته‌های خودخواهانه خود به تباهی می‌کشند، خیلی چیزها یاد گرفته است. البته مشخص نیست این‌اشاره به همفکران غربی‌اش در اروپا و غرب وحشی برمی‌گردد یا منظورش با رندی و هوشمندی، کشورهای مستعمره و تحت سلطه امپراتوری غرب هستند. تنها اشاره‌ای که این‌افراد را به مخاطب کتاب معرفی کند، این‌فراز از کتاب است: «برخی اساسا مولد و سرمنشا هرج و مرج بودند. آنها این‌آمادگی را داشتند که منافع شخصی را بر هر امری که از مصایب مردم آنها بکاهد، ترجیح بدهند.»

کلیدواژه مهم دیگری که در کتاب کاترین اشتون وجود دارد، بحران است. او می‌گوید بحران‌ها مانند آتشی هستند که انرژی و منابع را نابود می‌کنند و مشکلاتی که حل نشده و باقی مانده‌اند، با هجوم شعله‌هایی که نیروی تازه‌ای دارند، سوزاننده‌تر و سمی‌تر از قبل بازمی‌گردند و در مسیر خود همه‌چیز را در خود فرو می‌برند. اشتون در فراز دیگری درباره بحران‌های ناشی از بلایای طبیعی می‌گوید «مهم نیست که یک‌کشور چقدر توسعه‌یافته باشد، یا چقدر به زلزله، سیل یا آتش‌سوزی عادت کرده باشد، در زمان وقوع بالایا، هر کشوری می‌تواند تحت تاثیر قرار بگیرد.» (صفحه ۷۳)

درس دیگری که کاترین اشتون در طول سال‌ها کار و تجربه آموخته، این است که راننده‌های شخصیت‌های سیاسی، عموما اولین‌کسانی هستند که از تغییر مقام و منصب‌ها مطلع می‌شوند. او می‌گوید ««هر وقت وزرا جابه‌جا می‌شدند، راننده‌ها اولین‌کسانی بودند که خبردار می‌شدند. چون ماشین بهتر یعنی مقام بالاتر و تغییر راننده‌ها یعنی جابه‌جایی آدم‌ها و ناپدیدشدن ماشین و راننده یعنی برکنارشدن از یک‌منصب!» (صفحه ۳۲)

* پوتین در نگاه اشتون

کاترین اشتون در کتاب خسته‌کننده خاطراتش از رهبران سیاسی مختلف جهان صحبت کرده که یکی از آن‌ها ولادیمیر پوتین سیاستمدار روس است. او درباره این‌شخصیت سیاسی می‌گوید

«هرکسی برای گفتن، سبکی و برای بودن، راهی دارد که می‌توان از آن چیزهای زیادی آموخت. در تمام این‌سال‌ها، هرگاه کسی از من می‌پرسید که یک‌رهبر خاص واقعا چگونه آدمی است، من پاسخ می‌دادم به احتمال قوی پوتین. او آدم‌ها را با دلایل موجه، جذب و در عین حال ناراحت می‌کند.» (صفحه ۳۹) در فراز دیگری از همین‌صفحه کتاب است که اشتون در توصیف خلقیات و رفتار بیرون پوتین می‌گوید «او به ندرت لبخند می‌زند و هیچ‌حس گرم و رفتار صمیمانه‌ای در او وجود ندارد. در تمام ملاقات‌های من با پوتین، هیچ نشانه‌ای ندیدم که حاکی از به رسمیت شناختن آینده‌ای مشترک در قاره اروپا از جانب او باشد.» در جای دیگری از کتاب هم وقتی صحبت از مذاکرات سال ۲۰۱۳ سر مجادلات روسیه و اوکراین است، اشتون جمله جالبی دارد که بیانگر تلاش‌ها و دست‌وپا زدن‌های اروپا برای جدی‌گرفته‌شدن توسط روسیه است. او می‌گوید «من می‌خواستم روسیه اتحادیه اروپا را یک‌نیروی جدی سیاست خارجی ببیند.»

* آمریکا؛ آقابالاسرِ اروپا

در همان‌بخش مربوط به خاطرات مذاکرات ۲۰۱۳ اوکراین، جمله جالبی از اشتون وجود دارد که بیانگر نگاه پایین به بالای اروپا نسبت به آمریکاست. پیش از ذکر این‌جمله بد نیست به نقش پررنگ و تاثیرگذار شخصیت جان‌ کری وزیر پیشین امور خارجه آمریکا در خاطرات اشتون اشاره کنیم. اولین‌حضور جان‌ کری در خاطرات این‌کتاب مربوط به مذاکرات غربی‌ها با مصر و روزهای بهار عربی و سقوط محمد مرسی است. اشتون در این‌بخش درباره جان کری می‌گوید «چیز زیادی درباره روابط خارجی یا سیاست آمریکا نمی‌دانست. او صمیمی و خونگرم بود و باعث می‌شد احساس کنید تنها کسی هستید که او می‌خواهد با او صحبت کند.»

اما آن‌جمله مهم که درباره مذاکرات اوکراین به آن اشاره کردیم، از این‌قرار است: «مثل همیشه تا جایی که می‌توانستیم با آمریکا هماهنگ شدیم.» (صفحه ۲۷۳) در ادامه همین‌روند، همه‌کاره بودن آمریکا در مذاکرات اوکراین و روسیه و بطالت کشورهای اروپایی در مذاکرات، باید به فراز دیگری از خاطرات اشتون هم اشاره کنیم؛ جایی که خاطره برگزاری جلسه‌ای مشترک در پاریس را نقل می‌کند و می‌گوید «همه دور یک میز بزرگ جمع شدند. عجیب بی‌نظیم بود. من دیگر از اینکه برخی کشورهای اروپایی احساس می‌کردند باید در چنین گردهمایی‌هایی شرکت کنند، حالم داشت به هم می‌خورد...» (صفحه ۲۸۳)

به تجربه می‌دانستم که ایستادن در مقابل پرچم اشتباه می‌تواند غوغا به پا کند. یکبار از من از زاویه‌ای عکس گرفته شد که در آن پرچمی در کنار من دیده می‌شد، در حالی که در واقع آن‌پرچم در آن‌سوی اتاق بود و در نتیجه غم و رنج زیادی را متحمل شدم. روس‌ها نمی‌خواستند از تیم اوکراین در مقابل پرچم اوکراین عکس گرفته شود، زیرا دشچیتسیا را به‌عنوان نماینده مردم تمام اوکراین قبول نداشتنداشتون درباره جلسه پاریس می‌گوید با جلسه که با ریاست فرانسه همراه بود، مشخص شد مقامات اوکراینی، روس و آمریکایی حضور ندارند و وقتی حاضرین متوجه شدند قرار نیست موضوع اصلی در آنجا مطرح شود، سخنرانی‌ها کوتاه‌تر شدند و جلسه از هم پاشید. نکته جالب دیگر از همه‌کاره‌بودن آمریکا در این‌گونه بزنگاه‌های تاریخی و مهم، که در خاطرات اشتون وجود دارد، حضور نیروهای امنیتی آمریکا در مقابل دفتر وزیر امور خارجه فرانسه است. او می‌گوید این‌نیروها تعیین می‌کردند چه‌کسانی می‌توانند به ساختمان وارد و چه‌کسانی نمی‌توانند وارد شوند. اشتون با نقل این‌خاطره می‌گوید «از ظرفیت آمریکا برای حضور در همه‌جا خنده‌ام گرفت.» (همان)

* پرچم‌ها را کجا بگذاریم که عکس خراب نشود!

از دیگر خاطرات جالب اشتون درباره مذاکرات چهارجانبه درباره بحران اوکراین و روسیه، می‌توان به جلسه‌ای اشاره کرد که در نهایت با حضور آمریکا، روسیه، اتحادیه اروپا و اوکراین تشکیل شد اما مسائل تشریفاتی در آن در اولویت بودند و قرارداشتن پرچم‌ کشورها در محلی خاص می‌توانست باعث بروز فاجعه برای طرف‌های مذاکره شود. اشتون درباره این‌جلسه و چگونگی جلوگیری از فاجعه در آن، این‌روایت را دارد:

«ساعت ۱۱ صبح، همه یک‌دیگر را دیدیم. چهار تیم دور یک میز مربعی بزرگ نشستند؛ اوکراین مقابل روسیه و ایالات متحده آمریکا مقابل اتحادیه اروپا. سه مقام به کری، لاوروف، دشچیتسیا و من پیوستند. اولین‌بحث ما این بود که کدام پرچم‌ها را در اتاق داشته باشیم. من همیشه از اینکه چه انرژی و وقتی صرف این‌جور چیزها می‌شد، شگفت‌زده می‌شدم. من به تجربه می‌دانستم که ایستادن در مقابل پرچم اشتباه می‌تواند غوغا به پا کند. یکبار از من از زاویه‌ای عکس گرفته شد که در آن پرچمی در کنار من دیده می‌شد، در حالی که در واقع آن‌پرچم در آن‌سوی اتاق بود و در نتیجه غم و رنج زیادی را متحمل شدم. روس‌ها نمی‌خواستند از تیم اوکراین در مقابل پرچم اوکراین عکس گرفته شود، زیرا دشچیتسیا را به‌عنوان نماینده مردم تمام اوکراین قبول نداشتند. بعد از چند دقیقه همه پرچم‌ها را برداشتیم.» (صفحه ۲۸۷)

* اعترافات دیپلمات انگلیسی درباره کاربرد دموکراسی برای چپاول کشورها

یکی از کلیدواژه‌های مهم کتاب خاطرات کاترین اشتون، «دموکراسی» است که به‌خوبی با استفاده از آن پشت نقاب مهربانی و خوش‌قلبی مخفی شده است. واژه مورد اشاره با مفهوم سبک زندگی غربی در باطن و عمق خود، در خاطرات اشتون، به‌عنوان راه نجات کشورهایی مثل مصر و لیبی مطرح می‌شود؛ آن هم با همان نقاب خیرخواهی. نمونه بارز این‌رویکرد را می‌توان در این‌فراز کتاب مشاهده کرد: «این امری حیاتی است که کسانی که به دموکراسی اعتقاد دارند و بخت آن را دارند که در کشوری دموکرات زندگی کنند، به کسانی که در طلب دموکراسی به عنوان روش زندگی هستند، کمک کنند.» اشتون در عین هوشمندی و زیرکی در فرازهایی، اعترافات صادقانه‌ای هم دارد و می‌گوید غرب قصد تسری دموکراسی موردنظرش را در جهان دارد. در همین‌فرازهاست که نیت کارفرمایانش را لو می‌دهد. او می‌گوید «تجربه اروپا به ما می‌گوید که دموکراسی واقعی پایه و اساس ضروری تساهل، صلح و رفاه است. در مناطقی از جهان که دموکراسی هنوز شکوفا نشده است، ما سریع به مقصد نخواهیم رسید و نیز این‌کار را بدون عقب‌نشینی انجام نخواهیم داد، اما دموکراسی عمیق تنها راهی است که ما قصد داریم به آن برسیم.» (ص ۲۹ به ۳۰)

اشتون در جمع‌بندی فصلی که مربوط به خاطراتش از لیبی و چگونگی به هم ریختن این‌کشور توسط غرب است، دوباره از آن‌اعترافات صادقانه درباره برنامه‌ریزی برای چپاول کشورهای غیرغربی دارد و می‌گوید «یک موضوع مشترک در بین تمام کارهایی که باید انجام می‌دادیم، وجود داشت؛ چگونه می‌توان دموکراسی‌های عمیقی ایجاد کرد که از شکست جان سالم به در ببرند و چگونه می‌توان برای مدتی طولانی، وقت و منابع کافی را برای تحقق چنین آرزویی سرمایه‌گذاری کرد.» (صفحه ۱۶۸)

دم خروس دوباره در همین‌فرازهای خاطرات اشتون، ضمن اشاره به کمک ۱۵۵ میلیون یورویی اتحادیه اروپا به لیبی جدید، بیرون می‌زند؛ جایی که اشتون می‌گوید «ما می‌توانستیم ترتیبی بدهیم که غذا و دارو فورا ارسال و توزیع شود.»در همین‌راستا بد نیست به روایت اشتون از ماجراهای بهار عربی در مصر و سپس سقوط دولت قذافی در لیبی بپردازیم که اتحادیه اروپا در هیچ‌کدام از این‌ماجراها ناظر بی‌طرف و بی‌تفاوت نبود. خانم دیپلمات ضمن گفتن از دختربچه‌های معصومی که دستش را فشرده‌اند و برای آینده زیبایشان اظهار امیدواری کرده‌اند، در دو فراز از خاطراتش، از مردی لیبیایی با نام محمد یاد می‌کند که چنین‌نظری داشته است: «دموکراسی فقط منحصر به انتخابات نیست. ما آنچه شما (اروپایی‌ها) دارید، یعنی دموکراسی را به‌عنوان یک‌روش زندگی می‌خواهیم.» (صفحه ۱۵۹) این‌«محمد» همان‌طور که گفته شد، در فراز دیگری از خاطرات اشتون هم حضور دارد و به‌عنوان مرد جوانی در بن‌غازی می‌گوید لیبی باید دموکراسی را به‌عنوان یک‌شیوه زندگی برگزیند و مستقر کند. بین همین‌سطور و صفحات کتاب است که اشتون، به‌طور غیرمستقیم سر لیبیایی‌ها منت می‌گذارد و از سپاسگذاری اعضای شورای انتقالی قدرت این‌کشور از اتحادیه اروپا خاطره می‌گوید: «شورای ملی انتقالی به قدری از همه اعضای اتحادیه اروپا سپاسگزار بودند که نمی‌توانستند از ملاقات با یکی از آنها هم امتناع کنند.»

کاترین اشتون ضمن روایت از حمایت اتحادیه اروپا و ناتو از مخالفان قذافی و بمباران‌های سنگین مواضع قذافی؛ می‌گوید مخالفان قذافی با این‌حمایت‌ها وارد طرابلس شدند. همچنین با بیان این‌که نیکلا سارکوزی رییس‌جمهور وقت فرانسه، میزبان «همایشی در حمایت از لیبی جدید» بوده، می‌گوید کنار هم نگه داشتن ۲۷ کشور در موضوع لیبی، کار نسبتا ساده‌ای بود. برای بسیاری از آن‌ها حمایت از عبور لیبی از جایی که قبلا یک کارزا نظامی بود، به کشوری آرام، دموکراتیک و موفق، آرامش‌بخش بود. دم خروس دوباره در همین‌فرازهای خاطرات اشتون، ضمن اشاره به کمک ۱۵۵ میلیون یورویی اتحادیه اروپا به لیبی جدید، بیرون می‌زند؛ جایی که اشتون می‌گوید «ما می‌توانستیم ترتیبی بدهیم که غذا و دارو فورا ارسال و توزیع شود.» او کُدها و اشارات معنادار دیگری هم درباره تاثیرگذاری اروپایی‌ها در تحولات لیبی دارد و می‌گوید «در لندن، چمدان‌های پر از اسکناس‌های لیبی آماده بودند تا به محض شروع به کار بانک‌ها ارسال شوند.» و پس از ذکر این‌مسائل، باز هم این‌نکته یادآوری می‌شود که حمایت از ساختارهای مدنی، یکی از اولویت‌های اتحادیه اروپا در لیبی بود که زیربنای یک‌جامعه دموکراتیک هستند.

* دیپلماسی در غرب و محمد مرسی در نگاه اشتون

کتاب خاطرات کاترین اشتون، بخشی درباره «مصر و سقوط محمد مرسی» دارد. او در این‌بخش، فراز جالبی دارد که یکی از همان‌اعترافات او درباره ظاهرسازی با دموکراسی است. اشتون می‌گوید / اتحادیه اروپا خود از خاکستر درگیری و وحشت فروپاشی دموکراسی سر برآورده و «با وجود اینکه ما ادعا می‌کردیم که دموکراسی زیربنای ضروری پیشرفت بشر است، نیاز به فروتنی داشتیم. آنچه در پیش بود، روند طولانی و پیچیده ایجاد دموکراسی عمیق بود. انتخاب آزادانه دولت مورد علاقه مردم یا بیرون انداختن دولتی که کارش تمام شده بود، کافی نبود.»

با وجود اینکه ما ادعا می‌کردیم که دموکراسی زیربنای ضروری پیشرفت بشر است، نیاز به فروتنی داشتیم. آنچه در پیش بود، روند طولانی و پیچیده ایجاد دموکراسی عمیق بود. انتخاب آزادانه دولت مورد علاقه مردم یا بیرون انداختن دولتی که کارش تمام شده بود، کافی نبوداشتون پس از ورود به مصر بحران‌زده و در روزهایی که دولت محمد مرسی سقوط کرده بود، به دیدار احمد شفیق نخست‌وزیر وقت رفت و از او خواست در برپایی انتخابات ریاست‌جمهوری شتاب نکند. جملات آموزنده اشتون در آن‌دیدار به سیاستمدار مصری از این‌قرار بودند:«جناب نخست‌وزیر انتخابات گیلاس‌های روی کیک دموکراسی هستند و به خودی خود برای یک‌کشور، دموکراسی را به ارمغان نمی‌آورند. شما باید با دقت برای انتخابات آماده شوید و ابتدا کیک را بپزید.» (صفحه ۱۰۵)

اما بد نیست همان‌طور که تصویر ولادیمیر پوتین را از نگاه کاترین اشتون دیدیم، تصویر محمد مرسی رییس‌جمهور بداقبال مصری را هم از دید این‌دیپلمات اروپایی ببینیم. اشتون در صفحه ۱۱۰ ترجمه فارسی کتاب خاطراتش، درباره مرسی می‌گوید «به‌راحتی می‌شد رفتار آرام او را با درون‌نگری اشتباه گرفت. حقیقت این بود که او نه مسئول بود و نه توانایی رسیدگی به هیچ‌یک از مسائل واقعی را داشت که مصر با آن‌ها مواجه بود.»

* جابه‌جایی صندلی‌ها در مذاکره هسته‌ای با ایران

کاترین اشتون می‌گوید توافق هسته‌ای ایران ثابت‌ترین نمونه مسائلی بوده که اروپایی‌ها در آن‌ها منافع مشترک داشته‌اند. یکی از درس‌های دیپلماتیک این‌دیپلمات انگلیسی از مذاکرات با ایران این است که در مذاکره، راه حل غالبا یافتن فرمول صحیح کلماتی است که به هر یک از طرفین آنچه را می‌دهد که نیاز دارند. البته او در فراز دیگری که مربوط به مذاکرات نوامبر ۲۰۱۳ است، معنی خلاصه مذاکره را هم برای مخاطب کتابش ارائه می‌کند: «وستروله برای لحظه‌ای عصبانی شد و گفت این راه ادامه امور نیست. آن‌قدر خسته بودم که جواب بدهم که مذاکره یعنی همین؛ ساعت‌ها کار مفصل و حتی ساعت‌های بیشتر معطلی و حوصله سر رفتن و نخوابیدن. او به من لبخند زد و من هم با از بین رفتن نارحتی متقابلمان، لبخند زدم.» (صفحه ۲۴۲)

راوی کتاب «و بعدش چه؟» در روایت مذاکرات هسته‌ای ایران و 1+5 که ژوییه ۲۰۱۳ در بروکسل انجام شدند، دوباره به نقش پررنگ آمریکا اشاره می‌کند و تلویحا می‌گوید این‌مذاکرات، مذاکراتِ آمریکا و ایران و به بیان دیگر، قصه، قصه ی کری و ظریف بود. او درباره شکل‌گیری جلسه مذاکره می‌گوید «چیدمان صندلی‌ها را با دقت برنامه‌ریزی کردم و صندلی ظریف را در کنار صندلی خود و صندلی معاونش را در کنار صندلی هلگا قرار دادم و شش کشور دور میز به شکل نعل اسب نشستند. تیم آمریکا دیوانه شده بود. آنها می‌خواستند جان کری در کنار ظریف بنشیند. شرمن به طعنه گفت که این تنها عکسی است که هرکسی به آن علاقه‌مند خواهد بود. البته حق با او بود و ما جای صندلی‌ها را تغییر دادیم. عکس نشستن وزیر امور خارجه آمریکا و وزیر امور خارجه ایران در کنار هم احساسات‌برانگیزتر از آب درمی‌آمد. من به طعنه اشاره کردم که نیویورک تایمز عکسی انتخاب کرد که من در کنار ظریف نشسته بودم، در حالی که فایننشال تایمز لندن مرا حذف کرد. فعلا قصه، قصه کری و ظریف بود.» (صفحه ۲۲۵)

* گاف آمریکایی‌ها در نوشتن پیش‌نویس مذاکره با ایران

یکی از مراحل مذاکره هسته‌ای با ایران، نوامبر ۲۰۱۳ در ژنو انجام شد. در این‌مرحله پیش‌نویسی نوشته شد که اروپایی‌ها را امیدوار کرد مذاکرات قدم رو به جلو داشته‌اند. اما ساعتی از ارائه پیش‌نویس نگذشته بود که هول و اضطراب دوباره‌ای بین سران غربی به وجود آمد. اشتون این‌ماجرا را این‌گونه روایت می‌کند:

ایران می‌خواست تعهددادنش و ادامه برنامه هسته‌ای غیرنظامی‌اش به شکل محدود و تحت نظارت، به‌عنوان یک‌حق غیرقابل تعرض شناخته شود؛ نه هدیه‌ای از طرف شش‌کشور مقابل!«با جیمز نشسته بودیم و من آماده بودم به خودم بگویم که شب آرامی خواهم داشت که در باز شد و شرمن و نفیو با عجله وارد شدند. او گفت: «ما متن اشتباهی به شما دادیم!» پیش‌نویس قبلی بود. من مجبور شدم مدیران سیاسی را پیدا کرده و از ارسال سند به پایتخت‌هایشان جلوگیری کنم. دویدم تا کسانی را که می‌توانستم پیدا کنم و برای کسانی که رفته بودند، پیام فرستادم. در نهایت همه کاغذها را جمع کرده و آنها را خرد کردم و به‌جای آن نسخه مناسب را تحویل دادم. روی صورت همه‌شان جراحت توهینی که به آن‌ها شده بود، دیده می‌شد. من خودم چند توجیه تراشیدم تا برای وضعیتی که اتفاق افتاده بود توضیح قانع‌کننده‌ای ارائه بدهم.» (صفحه ۲۳۶)

* ایران دنبال حق بود نه هدیه

کاترین اشتون از زاویه خود می‌گوید مشکل مذاکره با ایران این بود که پیشنهادات ناقص بودند؛ نه حاوی جزییات فنی از آنچه قرار بود برای برنامه‌ هسته‌ای موجود ایران اتفاق بیفتد و نه شامل روندی سیاسی‌ که قرار بود طرف مقابل را به توافق نهایی برساند. یکی از اعترافات صادقانه دیگر اشتون هم درباره نگاه ایران به مذاکرات هسته‌ای با غرب است؛ او می‌گوید ایران می‌خواست تعهددادنش و ادامه برنامه هسته‌ای غیرنظامی‌اش به شکل محدود و تحت نظارت، به‌عنوان یک‌حق غیرقابل تعرض شناخته شود؛ نه هدیه‌ای از طرف شش‌کشور مقابل!

کد خبر 6097439 صادق وفایی

دیگر خبرها

  • تحولات غزه و روابط دوجانبه محور رایزنی وزیران خارجه ایران و عمان
  • 2 مسابقه مهم برای رویداد پادشاهی رینگ در عربستان تایید شدند/ اخبار WWE
  • گزارش ماندی نایت راو 6 می؛ تورنومنت پادشاهی رینگ شروع شد/ اخبار WWE
  • درس‌های خانم دیپلمات؛ هیچ‌تضمینی وجود ندارد!
  • انفجار در خودرو کاروان گارد پادشاهی عربستان
  • با ۲۱ میلیون نفر بی سواد دمکراسی حاکم می شود؟
  • پالما با درخشش ستاره‌های ایرانی، سلطنت خود در اروپا را تداوم بخشید
  • طالبان: بازداشت دانشجویان در آمریکا سرکوب دموکراسی است
  • بریتانیا بر لبه پرتگاه اقتصادی
  • (ویدئو) بازگشت مجموعه طلای پادشاهی آسانته به غنا پس از ۱۵۰ سال